خبرگزاری «حوزه» نُه سال گذشت ، اما نه به همین سادگی، چه آن که حوزه های علمیه در نه سال پیش یکی از بزرگترین عالمان و مراجع تقلید خود را از دست داد که شاید سال ها بگذرد تا بتوان جالی خالی همچون اویی را پُر کرد.
فقیهی بی ادعا و پارسا که بزرگترین افتخارش خدمت خالصانه به مکتب نورانی اهل بیت(ع) و حراست از میراث بزرگ رئیس مذهب ، حضرت امام صادق(ع) بود و چه زیبا در چنین ایامی دیده از این جهان فروبست و به دیدار مولایش جعفر بن محمد(ع) شتافت.
سی ام آبان 1385 مصادف با 29 شوال سال 1427 هجری قمری بود که مردم قم و عاشقان راه نورانی و همیشه پرافتخار مرجعیت به تشییع باشکوه پیکر مطهر آیت الله العظمی میرزا جواد تبریزی رفتند و اندوهناک و گریان، جسم خاکی این مرد بزرگ را در خاک آستان مقدس کریمه اهل بیت(ع) دفن نمودند.
*ترجمان حقیقی حدیث نبوی
بزرگمردی که ترجمان حقیقی حدیث معروف نبوی بود که فرمود: «اطلبوا العلم من المهد إلى اللّحد»؛ همو که در راستای تشویق هر چه بیشتر شاگردان خود صادقانه می فرمود:«چهل سال است طعم تعطیلی را نچشیده ام».
با این حال روزهای آخر حیات دنیوی اش می گفت: «دیگر از دنیا خسته شدهام میخواهم کمی در قبر استراحت کنم» ؛آری! این ها بخشی از واپسین جملات کسی بود که همواره در طول زندگی اش تاکید می کرد: «از زمانی که به یاد دارم خستگی را احساس نکرده ام».
بی شک از زندگی سراسر نور چنین بزرگانی در عرصه های گوناگون می توان سرمشق گرفت، اما اهتمام خاص این مرد الهی به درس و بحث حتی در ایام خاص جنگ و بمباران شهر قم در دوران دفاع مقدس، حقیقتاً شاخص و مثال زدنی است.
*حافظ سنگر
در سال های پرمخاطره جنگ تحميلي كه شهر مقدس قم مورد موشك باران ارتش بعث عراق قرار داشت، بارها از ایشان خواسته شد شهر را به قصد مكاني امنتر ترك كنند، ولي پاسخ ايشان تنها يك جمله بود: «چرا بايد عدهاي زير موشك باشند و ما راحت باشيم؟»
هنگاميهم كه مسئولان شهر تصميم گرفتند سنگرهايي از پيش ساخته شده را به بیت منتقل كنند، با پاسخ منفي ایشان روبرو شدند.
مرحوم حضرت آیت الله تبریزی که این همه بر روی درس و بحث تاکید داشتند، همزمان طلاب و فضلای حوزه را به تقویت بعد اخلاقی و تهذیبی دعوت می کرد و از همه مهم تر تمسک هر چه بیشتر و بهتر به دامان اهل بیت(ع).
یکی از ویژگی های بارز این عالم بزرگوار همچون دیگر علمای وارسته شیعه ناظر به مساله تواضع و فروتنى و ساده زیستی فوق العاده ایشان بود؛ شخصیتی با چنان مقام و جایگاه علمی و اخلاقی همیشه خود را بیش از یک طلبه حساب نمى کرد و سعی اش بر این استوار بود که به گونه ای رفتار کند که احساس نشود مرجعیت در زندگى ایشان تأثیرى گذاشته است.
مى فرمود: «مرجعیت، یک وظیفه الهى است و اگر نبود اصلاً زیر بار آن نمى رفتم اما چه کنم که مسئولیت است.»
*پدری مهربان برای طلاب
همین روحیه نیز باعث می شد کسى که به نزد ایشان مى رفت احساس غربت نکرده بلکه احساس مى کرد در نزد پدرى مهربان نشسته است و به خصوص براى طلاب غریب، پدرى دلسوز و مهربان به شمار می رفت.
یکى از مواردى که این فقیه بزرگوار بسیار بر روی آن حساس بود این بود که در زمان حرکت – حالا چه براى قدم زدن و چه براى درس و غیره و ذلک ، به هیچ وجه راضى نمى شدند کسى پشت سرشان قدم بزند و نمى خواستند هنگام راه رفتن در خیابان توجه کسى به او جلب شود.
به همین خاطر اگر کسى با ایشان حرکت مى کرد، ایشان از او خواهش مى کردند که به دنبال من حرکت نکنید و دوست داشتند مانند سایر مردم به تنهایى قدم بردارند.
اطرافیان و شاگردانشان نقل می کنند ، هنگامى که نیمه شب از خانه خارج مى شدند گاهى اوقات عبا را به سر مى کشیدند تا کسى ایشان را نشناسد و مانند یک طلبه معمولى در خیابان حرکت مى کرد و در حرم مطهر فاطمه معصومه(س) به راز و نیاز مشغول مى شد.
زندگی ساده زیستانه ایشان نیز بسیار زبانزد خاص و عام بود و مرحوم میرزا به تشریفات دنیوی اصلاً علاقه و دلبستگی نداشتند.
*مردمی و ساده زیست
فرزند ایشان خاطره جالب و شنیدنی ای در این خصوص نقل می کند؛ روزى یکى از مقلدین ایشان در عربستان توسط یکى از مشایخ عربستان یک دست رختخواب و ملحفه و . . . بسیار عالى و با ارزش فرستاد و از او خواست که به آقا بگوید شخصى که این وسایل را فرستاده، اصرار کرده که آقا حتماً از آنها استفاده کنند. فرزند آن عالم بزرگوار مى گوید: نزد ایشان رفته گفتم: «آقا! فلان شخص تقاضا کرده شما از این وسایل از جمله رختخواب استفاده کنید!»
مرحوم ابوی قبول کردند و من رختخواب را پهن کرده و رختخواب قدیمى را جمع کردم و ایشان بر روى آن استراحت کرد، اما فردا که آمدم، دیدم ایشان آن را جمع کرده و همان رختخواب و ملحفه قدیمى خود را پهن کرده است. ایشان تا مرا دید، گفت: «فرزندم! من با این رختخواب جدید خوابم نمى برد. بگذار با همان وسایل ساده و آخوندى خودم زندگى کنم.»
*فرازهایی از وصیت نامه
به راستی که چه زیبا در فرازهایی از وصیت نامه اش نگاشت که؛ «عزيزانم! به دعاي خير شما نياز دارم، من چه در ميان شما باشم يا نباشم. دلي به دنيا نبستهام كه در اداي وظيفه خود ترديد كرده باشم. هنگاميكه در ميان شما بودم، خود را يك خادم كوچك حساب ميكردم كه اميدوارم اين خدمت ناچيز مورد رضايت اهل بيت(ع) واقع شده باشد كه رضاي آنان رضاي خداست. حال كه در ميان شما نيستم. به دعاي خير شما محتاجم».
سید محمد مهدی موسوی